مهریه: دانلود رایگان پیشینه نظری و مبانی پژوهش مهریه. ۴۶ صفحه فایل word قابل ویرایش در زمینه مهریه. جهت دانلود فایل word منوی خرید و آنلاین را کلیک کنید. فقط کافی است ثبت نام کنید و هیچ هزینه ای بابت دانلود دریافت نمی شود.
مفهوم مهر و پیشینه تاریخی آن
نگاهی گذرا به تاریخ تمدن بشر بیانگر آن است که زنان نسبت به مردان همواره از حقوق اجتماعی نابرابری برخوردار بوداند. اگرچه بنابر گزارشهای تاریخی، در دورانی که به دوران مادرسالاری معروف است زنان در خانواده، قوم و قبیله شئونات اجتماعی بالایی داشته و مردان را مورد حکومت قرار میدادهاند، ولی در بقیه ادوار همواره مورد خشونتهای اجتماعی و حقوقی بودهاند با پیدایی دین اسلام و ظهور تمدن اسلامی به گواهی تاریخ، انقلابی در حقوق زنان پدید آمد. در این بخش مفهوم مهر و سیر تاریخی پیدایش آن در بستر زمان مورد بررسی قرار خواهد گرفت(مطهری،۱۳۸۴).
مفهوم لغوی مهر
بحث در خصوص مهر مستلزم آن است که این واژه از منظر لغوی و اصطلاحی مورد بررسی قرار گیرد. تحقیقات و بررسیهای صورت گرفته توسط زبانشناسان حاکی از آن است که مهر از واژههای بسیار قدیمی است که اصل اشتقاق آن روشن نیست. برخی بر این باورند که کلمه مهر مشتق از کلمات Maaru (فرستادن) و Tamor tu ( عطیه و هبه) است، برخی را نیز عقیده بر آن است که مهر از کلمات MHR و Mahiru ( مقابل، عوض) مشتق شده است ( آراد،۱۳۴۱، ص ۴).
آنچه مشخص است آن است که مهر واژه عربی و مصدر مَهَرَ ( یَمهُرُ یَمهَرُ) میباشد و از لحاظ لغوی به معنای عوض به کار رفته است( بطرس البستانی،۱۳۸۱،ص۲۸).
برای مهر نامهای دیگری نیز استعمال گردیده که عبارتند از:
صداق
از میان اسامی ذکر شده آنچه بیشتر به مهر اطلاق شده، کلمه صداق است. صداق لغت حجازی بوده و به فتح صاد و به کسر آن استعمال شده است و جمع آن اصدقه و صدق است. در اصل از صِدق گرفته شده و دلالت بر رغبت صادقانهی مرد به زن دارد ( سید اسعد، ۱۳۷۰، ص ۱۲۷).
نحله
به کسر نون استعمال شده و در لغت به معنای بخشش از روی طیب نفس و رضایت خاطر، عطاء، قرض، مهریهی زنان، دین، مذهب، کیش و آیین به کار رفته است (جر، ۱۳۹۰، ص ۱۸۲۶). نحله یعنی عطیه از جانب خداوند و آن عطیهای است که در مقابل ثمن و عوض نباشد ( قریشی، ۱۳۸۱، ص۳۶).
فریضه
جمع آن فرایض است و از لحاظ لغوی به معنای حصهی مفروضه و میزان و مقدار فرض شده است ( معلوف، ۱۳۸۵، ص ۵۷۷).
فریضه نیز به معنای مهر و کابین زن به کار رفته است.
علائق
جمع علاقه و به معنای صداقت در دوستی، دوستی قلبی، آنچه برای زندگانی و روزی کافی باشد و آنچه از مال و همسر و فرزند متعلق به مرد باشد، به کار رفته است (جر،۱۳۶۳، ص ۱۴۷۰). واژهای است که پیامبر گرامی اسلام به کار برده و دلبستگیها و وابستگیها را از نظر معنوی بین زوجین نشان میدهد.
واژه مهر در قرآن
در قرآن کریم واژه مهر بکار نرفته است. بلکه از لغات معادل آن استفاده شده است، از جمله:
الاَ جر: « و آتواهن اُجُورهن بالمعروف» ( نساء، ۲۵).
الفریضه: « و آتو اُجُورهن فریضه» ( نساء ۲۴)، العُقر، الحِباء، الطُول: « و من لم یستطع منکم طولا» ( نساء ، ۲۵). النکاح: « ولیستعفف الذین لا یجدون نکاحاً» ( نور، ۳۳).
معنای اصطلاحی مهر در فقه
در کتب فقها تعریفی از مهر دیده نمیشود ولی در خصوص موضوع آن تعاریفی ذکر نمودهاند؛ که در ذیل به برخی از آنها اشاره مینماید:
محقق حلی در شرایع آورده است: «هر چیزی که مالکیت آن صحیح باشد چه عین باشد چه منفعت مهر قرار میگیرد» (به نقل از موسوی خمینی، ۱۴۱۵، ص ۲۹۷).
علامه حلی نیز مهر را اینگونه تعریف کردهاند: «مهر یا صداق مالی است که شوهر در مقابل حق تمتع باید بدهد و در شرع اسلام نکاح بی مهر نیست» ( علامه حلی،۱۴۱۴، ج۱۵، ص ۱۴۱).
« مهر عبارت از مالی است که در مقابل وطی غیر از زنا، به زن پرداخت میشود» ( مکی، ۱۳۷۴، ج ۳۱، ص ۲).
معنای حقوقی مهر در قانون
قانون مدنی به پیروی از بیشتر فقهای امامیه از مهر تعریفی ارائه نکرده است، ولی بعضی از حقوقدانان مهر را تعریف کردهاند که از آن جمله میتوان به تعاریف زیر اشاره نمود:
« مهر عبارت از مالی است که به مناسبت عقد نکاح، مرد ملزم به دادن آن به زن میشود. الزام مربوط به تملیک مهر ناشی از حکم قانون است و ریشه قراردادی ندارد» (کاتوزیان،۱۳۷۸،ص ۱۳۸).
«مهر عبارت از مالی است که زوج برای نکاح به زوجه تملیک مینماید» ( امامی ،۱۳۷۱ج دوم، ص ۳۷۸).
جعفری لنگرودی «مهر را مالی میداند که برابر رسوم و عادات در موقع عقد نکاح شوهر به زن میدهد یا تعهد دادن آن را میکند» ( جعفری لنگرودی، ۱۳۷۸، جلد پنجم).
«مهر یا صداق مالی است که زن بر اثر ازدواج مالک آن میگردد و مرد ملزم به دادن آن به زن میشود» ( صفایی و امامی، ۱۳۹۲،ص ۱۴۸).
تعریف حق حبس
حق حبس با توجه به واژگان به کار رفته در آن مفهومی واضح دارد و آن این که برای شخص امتیازی به عنوان حق ابجاد تا بتواند چیزی را حبس و از تحویل آن خودداری کند، لکن تعریف اصطلاحی آن به موارد و جایگاههای مختلف، متفاوت خواهد بود گاهی آن را حق امتناعی که هر یک از طرفین معامله در صورت عدم تسلیم مورد تعهد نسبت به طرف دیگر تعریف کرده اند ( آراد، ۱۳۴۱، ص ۶۸). و گاهی حق خودداری از تسلیم که به بایع یا مشتری داده میشود خوانده اند ( عدل، ۱۳۴۲، ص۲۷۱).
البته این حق از دسته حقوق الناس میباشد و به عبارت دیگر حق اشخاص است که با اسقاط از جانب آنان ساقط میگردد.
تعریف حق حبس در قانون مدنی
قانون مدنی در باب بیع برای بایع و مشتری به طور مشترک حق حبس پیشبینی کرده و در ماده ۳۷۷ بیان داشته است:
هریک از بایع و مشتری حق دارد از تسلیم مبیع یا ثمن خودداری کند تا طرف دیگر حاضر به تسلیم شود، مگر اینکه مبیع یا ثمن مؤجل باشد. در این صورت هر کدام از مبیع یا ثمن که حال باشد باید تسلیم شود.
سابقه مهر
از آنجا که مبنای این رساله مباحث فقهی است. لذا این بحث را زیاد بسط نداده و فقط اشاره اجمالی به پیدایش مهر و به سابقه مهر در ایران باستان و عربستان قبل از اسلام و بعد از اسلام میشود.
ادوار ماقبل تاریخ
در ادوار ما قبل تاریخ که بشر به حال توحش میزیسته و زندگی شکل قبیلهای داشته به علل نامعلومی ازدواج با هم خون جایز شمرده نمیشده است. جوانان قبیله مجبور به همسریابی از قبایل دیگر بودند که به علت جنگ بین قبایل اغلب به همسر ربایی دست میزدند. تدریجاً که صلح جای جنگ را گرفت و هم زیستی حکم فرما شد در این دوره مرد به جای ربودن زن، به خواستگاری بین قبیله زن رفته و مدتی اجیر پدر زنش میشده است و برای او کار میکرده تا در ازای کار، به او زن داده و مرد او را همراه خود به قبیله بیاورد، تا اینکه ثروت زیاد شد، در این هنگام مرد دریافت به جای آنکه سالها برای پدر زنش کار کند بهتر است که یک دفعه هدیه لایقی تقدیم پدر زنش کند و دختر را بگیرد و از اینجا بود که مهر شکل گرفت ( مطهری، ۱۳۸۴، ص ۱۹۶- ۱۹۴).
رسوم مهریه در میان اعراب جاهلی
بررسی آداب و رسوم مهریه در میان اعراب جاهلی برای تبیین و برجسته نمایی تغییراتی که اسلام در مورد این رسم پدید آورد، ضروری است. از این رو پیش از پرداختن به مبحث مهریه در تاریخ اسلام، به شیوههاعادات و رسوم اعراب جاهلی در مورد مهریه پرداخته می شود.
مهریه در عربستان پیش از اسلام همچون بسیاری از دیگر ملل و اقوام آن زمان، به عنوان یکی از شروط اجتناب ناپذیرنکاح وجود داشت. شاید به همین سبب بود که هنگام به دنیا آمدن دختری در قبیلهای، اقوام و نزدیکان به خانواده دختر تبریک گفته و میگفتند: ناجفه « هنیأ لک الناجفه؛ ناجفه بر تو فرخنده باد» ناجفه در لغت به معنای فزونی است و به شتری گفته میشود که هنگام ازدواج از سوی خانواده داماد به عروس پیشکش شده ( ابن منظور،۱۴۰۵، ص ۳۸۲) و بنابر رسم، این هدیه نیز علاوه بر مقدار مهریه به پدر و اولیای دختر تعلق مییافت. این مرکب که بیشتر از جنس شتر بود، به گله شتران پدر و قبیله دختر افزوده میشد، اما خود دختر سهمی در این مرکب و مقدار مالی که بابت مهریه و هدیه ازدواج پرداخت میشد نداشت ( نیشابوری،۱۴۰۷، ص ۳۶۸).
مهریه در صدر اسلام
با ظهور اسلام بسیاری از عادات و رسوم ناپسند جاهلی از میان رفت و قوانین و تکالیف الهی جایگزین آن شد که از آن جمله تغییراتی در جایگاه زن بود. اسلام با یکسان نگری در جوهره انسانی زن و مرد و کرامت بخشیدن به زن در همه ابعاد حیاتی او، غبار ذلت و حقارت را از چهره وی زدود که از نمونههای بارز آن، تبیین قوانین مهریه در ازدواج است. اسلام رسم مهریه را در ازدواج پذیرفت اما آن را حق خود زن دانست و پدر و کسان دختر را مجاز به دریافت آن ندانست؛ چنان که نکاح « مقت» را که از ازدواجهای دوران جاهلی به شمار میرفت و پسر بزرگ میتوانست پس از مرگ با منکوح او در صورتی که مادرش نباشد بدون اعطای مهر ازدواج کند، منسوخ کرد همچنین مهریه قرار گرفتن زنان به جای یکدیگر منسوخ گردید ( زیدان،۱۳۸۹،ص۱۳۲).
پرداختن قرآن کریم به موضوع مهریه در برخی از آیات ( نساء آیه ۴ و ۲۴) نشان دهندهی اهمیت آن در زندگی انسان است. در اسلام مسئلهی مهر و پرداخت آن تا آن درجه اهمیت دارد که در سنت اسلامی زن نمیتواند از پذیرش مهریه ولو به مقدار ناچیز سر باز زند. فلسفه مهریه در اسلام تبیین مطلوب بودن زن و طالب بودن مرد است با توجه به فلسفه مهریه، تعیین مهریه متناسب در حفظ زندگی زناشویی نقش مهمی ایفا میکند، زیرا همان گونه که مهریه سنگین در اسلام ناپسند شمرده شده، مهریههای اندک و حتی قرار ندادن مهریه نیز نامعقول میباشد بنابراین دین مبین اسلام نسبت به اصل مهریه نظر کاملاً روشنی ارایه میدهد و شرط صحت عقد نکاح را در تعیین میزان مهریه میداند، اما نسبت به مقدار آن کمینه و بیشینهای تعیین ننموده و به توصیههای اخلاقی با توافق طرفین بسنده نموده است( قلی زاده و غفاریان، ۱۳۹۰، ص ۱۲۳) . اما آنچه ذکر آن مهم به نظر میآید این است که مهری که قبل از اسلام وجود داشته غیر از مهر مقرر در اسلام است و میان دستورات اسلام و فلسفه وجودی مهر در آن با نظامهای حقوقی دیگر تفاوتهای آشکاری وجود دارد. ناگفته نماند درست است مهر در اکثر امتها وجود داشته ولی به جز اسلام ادیان دیگر متعرض آن نشده و برای آن قانون وضع نکردهاند ( پولادی،۱۳۸۳، ص ۴۹ و ۵۰).
اقسام مهریه
مهریه پنج قسم دارد که هر کدام از آنها احکام و شرایط مخصوصی دارند اقسام آن شامل مهر المسمی، مهر المثل، مهر السنه، مهر المتعه و مهر المفوضه میباشد.
مهر المسمی
مهرالمسمی مال معینی است که با عنوان مهر با توافق زوجین یا بوسیلۀ شخص ثالثی که از طرف آنها انتخاب شده تعیین میشود که این مال ممکن است عین معین یا منفعت یا عمل و یا حق باشد ( صفایی و امامی،۱۳۹۲، ص ۱۶۷).
شرایط مهر المسمی
الف: مهر باید مالیت داشته باشد. اگر مالیت نداشته باشد و با آن عقد برقرار شود نکاح درست است و مهر المثل در ذمۀ شوهر قرار میگیرد
ب: مهر باید قابل تملک بوسیلۀ زن باشد. بنابراین اموال مشترک و عمومی مانند جادهها و باغهای عمومی و موقوفات را نمیتوان مهر قرار داد
ج: اگر مهر عین باشد باید در زمان عقد موجود باشد و اگر معلوم شود که آن عین در زمان عقد موجود نبوده تعیین مهر باطل خواهد بود.
د: مالی که مهر قرار داده میشود باید ملک شوهر باشد. البته ملک غیر هم به اذن مالک میتواند مهر قرار داده شود ( امامی، ۱۳۷۱،ص ۳۸۵).
ه: در عقد نکاح لازم است مهر زن به طوری معین شود که از ابهام درآید (خمینی،۱۴۱۵، ص ۲۹۷). و: مهر باید منفعت عقلائی مشروع داشته باشد.
مهر المثل
مهری است که در نکاح پس از وقوع نزدیکی و قبل از تراضی بر مهر معین به حسب شرافت و اوضاع و احوال زوجه به او داده میشود ( جعفری لنگرودی، ۱۳۷۸، ص ۷۰۴).
موارد وجوب مهر المثل
الف: وقتی در عقد مهریه تعیین نگردد.
ب: هرگاه طرفین روی ندادن مهر توافق کنند.
ج: هرگاه مهر از جمله اشیایی باشد که از نظر شرع صلاحیت نداشته باشد مانند چیزی که در زمرۀ مال نباشد.
د: وقتی که میزان مهرالمسمی مورد اختلاف باشد و به وسیلۀ شاهد ثابت نشود به این معنی که زن مدعی بیشتر از آن باشد و مرد کمتر از آن را ادعا کند مهر المثل واجب میشود.
ه: هرگاه مرد در مرض موت به مقدار بیشتر از مهرالمثل ازدواج کند که آن مقدار برای زن واجب میگردد و میزان اضافی آن حکم وصیت برای وارث را باتوجه به اختلاف مذاهب خواهد داشت ( پارسا، ۱۳۸۱، ص ۶۶ و ۶۷).
مهر السنه
مهری است که پیامبر اکرم (ص) مهر همسرانشان قرار داده¬اند و مستحب است که مبلغ مهر را به تأسی از ایشان این مقدار یا کم تر از آن قرار دهند. مهر السنه ۵۰۰ درهم یا ۵۰ دینار معادل ۵۰۰ مثقال شرعی طلای خالص میباشد ( عظیم زاده اردبیلی، ۱۳۷۵، ص۴۷).
مهر المتعه
زمانی زن مستحق مهر المتعه است که مهر در عقد ذکر نشده باشد ( ماده ۱۰۹۳ قانون مدنی). مهر المتعه آن است که اگر شوهر مال دار باشد، جامهای اعلی یا اسبی که ده مثقال طلا ارزد، یا ده مثقال طلا به او دهد، اگر متوسط الحال باشد، پنج مثقال طلا و اگر مفلس باشد، انگشتر طلا یا نقره (عظیم زاده اردبیلی، ۱۳۷۵، ص ۴).
مهر المفوضه
قانون مدنی در ماد ه ۱۰۸۹ میگوید: « ممکن است اختیار تعیین مهر به شوهر یا شخص ثالثی داده شود در این صورت شوهر یا شخص ثالث میتواند مهر را هر قدر بخواهد معین کند» از مفاد این ماده ملاحظه میشود که ممکن است اختیار تعیین مهر تفویض شود به زن، شوهر یا شخص یا اشخاص ثالث، زنی را که به این نحو ازدواج میکند مفوضه مینامند. همانطور که قبلاً ذکر شد ماده ۱۰۸۹ ق.م محدودیتی برای شوهر و شخص ثالث از حیث مقدار در تعیین مهر قائل نشده است و صرفاً بنا به اراده آنها میباشد و در این حالت هر مقدار که از طرف آنها تعیین شده، زوجه مکلف به پذیرش آن است و این بدان جهت است که قبلاً این حق را از خود سلب و به دیگری واگذار نموده است و اعتراض وی پذیرفته نیست (پیشین، ص ۴۹).
اقسام کاهش مهریه
بذل مهریه در طلاق
بذل مهریه در طلاق خلع و مبارات صورت میگیرد که در ذیل به بررسی معنی لغوی و اصطلاحی آن پرداخنه میشود.
معنی لغوی و اصطلاحی طلاق خلع
واژه خلع بر وزن صلح از ریشه خلع به فتح خاء به معنی جدا کردن و کندن است. قرآن مجید زن و شوهر را به منزله لباس یکدیگر دانسته است. جدایی زن و شوهر از یکدیگر در بیان قرآن کریم به کندن لباس تشبیه شده است در اصطلاح حقوق و فقه طلاق خلع به معنی رها ساختن زوجه در قبال بذل از طرف او به مرد است. به این مال مبذول، فدیه یا مابذل نیز گویند. مطابق ماده ۱۴۶ قانون مدنی « طلاق خلع آن است زن به واسطه کراهتی که از شوهر خود دارد، در مقابل مال مزبور عین مهریه یا معادل آن یا بیشتر یا کمتر از مهر باشد». بر اساس مدلول این ماده و عقاید فقهای امامیه عناصر اصلی طلاق خلعی کراهت زن و بذل مال از طرف زوجه است ( روشن و محمدی رمقانی، ۱۳۹۰، ص ۱۰۶).
معنای لغوی و اصطلاحی طلاق مبارات
طلاق مبارات آن است که کراهت از ناحیه طرفین باشد ولی در این صورت عوض باید زائد بر میزان مهریه نباشد ( م ۱۱۴۷ق.م) مبارات مصدر باب مفاعله از ریشه بری به معنی مقاومت است. در اصطلاح حقوقی مبارات نوعی طلاق بائن است که در آن به علت کراهتی که زوجین نسبت به همدیگر دارند، در قبال بذل تمام مهریه و با بخشی از آن از سوی زوجه، زوج او را طلاق میدهد ( موحدی محب، ۱۳۹۲، ص ۱۲۱).
ابراء
ابراء در لغت بهمعنای بـهبود، تندرست گـردانیدن، بیعیب گردانیدن،شفا یافتن است و در حقوق و فقه ایقاعی است که نتیجهاش اسقاط اثر حقوقی است بـا قصد و رضـای یـکجانبه، خواه در برابر عوض باشد، خواه نباشد ( لنگرودی، ج ۱، ۱۳۸۱، ص ۷۰).
همچنین در تعریف ابراء گفتهاند، تملیک حق برعهده دیگری ابراء است. احکام و آثار مترتب بر دو تـعریف مذکور متفاوت است. چرا که میان اسقاط و تملیک تفاوت وجود دارد و قائلان به اسقاط، مالکیت ابراءکننده را هـمواره برجای میدانند تا آنـجا که برخی از این امر،عدم صحت ابراء دین را نتیجه گرفتهاند ( انصاری، ۱۳۸۴، ص ۳۰).
مطابق ماده ۹۸۲ قانون مدنی: ابراء عبارت از این است که دائن از حق خود به اختیار صرف نظر نماید. از تعریف ابراء و توجه به دو لفظ «دائن» و«صرف نـظر نماید» مشخص میگردد که نخست ابراء یک ایقاع است و سپس یک «اسقاط دین» و در نتیجه با «هبه دین» موضوع ماده۸۰۶ قانون مدنی تفاوتهای اساسی دارد ( طاهری و امامی، ۱۳۸۴، ص ۳۷۸).
هبه
در اصطلاح فقها، هبه به مـعنای عـام عـبارت از تملیک مجانی مال است. هر بخششی را میتوان هبه نامید. خواه هدف آن کمک به شخص یـا تـعظیم و تـشویق او باشد یا با قصد قربت انجام گیرد. هبه در معنای خاص تملیک مجانی و منجز عین است، بدون ایـنکه قـصد قـربت یا عنوان دیگری مانند اکرام در آن شرط باشد ( لنگرودی، ۱۳۸۲، ص ۲۳۵).
کیفیت و کمیت مهر
قراردادی که زن و مرد راجع به مهر میبندند یک قرارداد تبعی است، یعنی قراردادی است که جنبه مالی دارد و جدا از اصل نکاح تابع عقد مزبور میلاشد و بدین جهت شرایط اساسی صحت معامله در مورد قرارداد مهر نیز لازم الرعایه است. بنابراین چیزی که به عنوان مهر تعیین میشود باید دارای شرایط عمومی مورد معامله باشد که در ادامه به آن پرداخته میشود.
چیزهایی که میتواند مهر قرارگیرد
مشهور بین فقهای امامیه آن است که: « هرچه مسلمان بتواند مالک آن شود، صحیح است، مهر قرار داده شود. ممکن است مهریه عین باشد یعنی خود یک چیز مثلاً خانه و زمین یا منافع یک چیز باشد مانند اجاره خانه یا میوه درختان باغ یا منافع حیوانات. هم چنین هرگونه حق مالی مثل حق تحجیر که قابل نقل و انتقال باشد را میتوان مهر قرار داد ( پارسا، ۱۳۸۱، ص ۶۴).
در ماده ۱۰۷۸ قانون مدنی آمده است: « هرچیزی که مالکیت داشته و قابل تملک نیز باشد میتوان مهر قرار داد. غیر قابل تملک بودن شیء به خاطر آن است که یا شرعاً از ارزش ساقط است مانند آلات لهو و خمر و خوک و یا اصلاً قابل اختصاص و نقل و انتقال نیست مانند موقوفات و اموال عمومی ( محقق دادماد، ۱۳۶۸، ص۲۲۵).
کمیت مهریه
راجع به اندازه مهر در فقه نظر مشهور این است که تعیین مقدار مهر منوط به تراضی طرفین است و مقید به حد و قیدی جز اراده طرفین نیست. میزان مهر از حیث حداقل هیچ محدودیتی ندارد و تنها لازم است آنچه که مهر قرار داده میشود مالیت داشته باشد و شرعاً بتواند به ملکیت مسلمان درآید و درجانب زیادی هم نامحدود است. در مقابل مشهور، احتمال جواز تحدید مهریه هم وجود دارد. این احتمال در کلام فقها در حد یک نظریه سابقه دارد. مرحوم سیّد مرتضی با نامحدودی مهریه به صراحت مخالفت کرده است. به عقیده وی از اختصاصات امامیّه است که بیش از مهرالسنه ( یعنی پانصد درهم خوب به قیمت پنجاه دینار) مهر جایز نیست و اگر بیش از مهرالسنّه قرار دهند به مهرالسنّه برمیگردد. سیّد مرتضی در انتصار در مسئله ۱۶۴ آورده است: و ممّا انفرادات به الامامیّه انّه لا یتجاوز بالمهر خمس مأه درهم قیمتها خمسون دیناراً فمازاد علی ذلک ردّ الی هذه السنه و باقی الفقهاء یخالفون فی ذلک… ( علم الهدی، بیتا، ص۲۹۲ ).با توجه به آنکه از نظر سید مرتضی برمیآید، ایشان نظر امامیه را بر این میدانند که میزان مهر نباید بیش از مهرالسنه که همان پانصد درهم است ،باشد ، در حالی که فقهای دیگر با این نظر مخالفند. به نظر با توجه به بررسیهای صورت گرفته ،در فقه امامیه محدودیتی بر میزان مهر وجود ندارد؛ چنانچه در قانون مدنی که برگرفته از فقه امامیه میباشد ،محدودیتی در این باره قائل نشده است.
مقتضای آیات
درباره مقدار مهریه، آیات اطلاق دارند. در آیات به طور مطلق آمده است: مهریه زنان را بپردازید و حد و قیدی ذکر نشده است. چه بسا از اطلاق استفاده شود: با تعیین نکردن مقدار مهریه اراده دو طرف را در تعیین مقدار آن آزاد گذاشته است و به تراضی آنها واگذار نموده است. از جمله آیه: « وَ اَتُوا النساءَ صدُقاتِهِن نِحلَهً فاِن طِبنَ شَیء مِنهُ نَفساً فَکُلُوهُ هَنیئاً مَرِیئاً» ( نساء،۴)، به این امر اطلاق دارد.
در ماده ۷۹۵ قانون مدنی هبه چنین تعریف شده است:«هبه عـقدی اسـت که به موجب آن یک نفر مالی را مجانا به کس دیگری تملیک میکند. تملیککننده واهب، طرف دیگر را مـتهب، مالی را کـه مـورد هبه است عین موهوبه میگویند» ( کاتوزیان، ۱۳۶۹، ص ۶).
کلیات و مفاهیم ادله اثبات دعوا
انکار یا تجاوز به حقوق فردی، که از طبع زیاده خواهی آدمی سرچشمه میگیرد، موجب بروز اختلافهایی است که تنها با ارائه دلیل کامل و جامع از سوی ذی نفع که موجب اقناع وجدان دادرس گردد قابل فیصله است. دلایل و وسایل اثبات حق که در رسیدگی به دعاوی مورد استناد قرار میگیرند همگی از ارزش یکسانی برخوردار نیستند. بلکه در میان آنها اقرار از جایگاه و اعتبار ویژهای برخوردار است. زیرا اقرار که ریشه در خصلت نیک راستگوئی و حقیقت خواهی انسان دارد، با وقوع آن از ناحیه خوانده او را از شکنجه درونی ایستادگی در برابر حقیقت میرهاند و آرامش وجدان نصیبش میگرداند. از سوی دیگر، از جهت حقوقی، اقرار موجب میگردد تا خواهان که ذینفع اقرار محسوب میگردد از اقامه دلیل دیگر معاف گردد و دادرس نیز از رسیدگی به سایر ادله بینیاز شود در نتیجه تصمیم خویش را به اقرار قاطع دعوی مستند سازد و به رسیدگی خاتمه دهد.
تعریف ادله اثبات دعوا
ادله اثبات دعوی، مجموعه دلایلی هستند که اشخاص و اصحاب دعوی به منظور اثبات ادعای خویش، از آنها سود جسته و با تدارک دلیل در مقام اثبات ادعا و دفاعیات خود قرار میگیرند. در رابطه با تعریف دلیل در قانون مجازات اسلامی و قانون آیین دادرسی کیفری تعریفی دیده نمی شود، قانون مدنی نیز با اینکه یک جلد را به شرح دلایل اثبات دعوی پرداخته است ولی تعریفی از دلیل اراائه نکرده است ،اما قانون آیین دادرسی مدنی دلیل را در ماده ۱۹۴ این چنین تعریف کرده است: «دلیل عبارت است از امری که اصحاب دعوا برای اثبات یا دفاع از دعوا به آن استناد می نمایند» . قانونگذار در این تعریف ،به دلیلی نظر دارد که برای اثبات دعوای مدنی به کار می رود زیرا دعوای مدنی ،ملک اشخاص است و دادرس ،حکم داور بی طرف را داردکه خود را به ادله ی طرفین محدود می سازد هر چند اکنون در دعاوی مدنی نیزدادرس از حالت منفعل بودن خارج شده است و اختیارت فراوانی دارد. این تعریف به نظر می رسد تعریف دلیل نیست ؛ چرا که ممکن است یکی از طرفین امری را دلیل انگاشته و به آن استناد نماید ،حال آنکه آن امر به طور معمول موجب اقناع وجدان نشود و اینکه قانونگذار روشن نکرده است که کدام امور هستند که می توان آن ها را با استفاده از دلیل اثبات کرد زیرا ما دو نوع امور داریم که یکی امور موضوعی است و دیگری امور حکمی. و تنها اموری را که می توان با استفاده از دلیل اثبات کرد امور موضوعی اند زیرا نمی توان برای اثبات امور حکمی که همان امر قانونگذار است اقامه ی دلیل کرد.
حقوق ما از نظام ادله قانونی پیروی میکند یعنی آنچه در مقام اثبات حق میتواند مورد استناد طرفین قرار گرفته و نیز از اسباب موجهه انشاء حکم بوسیله قاضی باشد، در قانون احصاء گردیده است. در این میان در قانون مدنی پنج قسم ( ماده ۱۲۵۸) و در قانون آیین دادرسی مدنی دادگاههای عمومی و انقلاب دو قسم ( مواد ۲۴۸ الی ۲۶۹) از این ادله پیش بینی شدهاند که مجموعا و به اعتبار منشا آنها به چهار گروه تقسیم میشوند: گروه اول ادلهای هستند که منشأ آنها اصحاب دعوی هستند و عبارتند از اقرار، اسناد و قسم. گروه دوم ادلهای که منشأ آنها اشخاص ثالث میباشند و عبارتند از گواهی و نظر کارشناس. ادله گروه سوم از مشاهده مستقیم و اطلاع دادرس نشأت میگیرند و شامل معاینه محل و تحقیق محلی و امارات قضایی میشود . بالاخره گروه چهارم امارات قانونی را شامل میشود که منشأ آن فرض قانون است ( متین دفتری، ۱۳۷۸، ص ۳۴۸).
تعریف دلیل و اثبات
با توجه به این که دلیل در بحث ادلّهی اثبات دعوا چیزی است که از وجود آن پی به وجود حقی برده میشود در این بحث به بررسی معنی لغوی اثبات و دلیل پرداخته میشود.
تعریف اثبات
هرگاه کسی از خود حقی را بر عهده دیگری بداند باید وجود آن را اثبات برساند. مرحله علم به هر چیز را مرحله اثبات آن مینامند. این مرحله در مقابل مرحله ثبوت قرار دارد. ثبوت در لغت به معنی وجود و تحقق و استقرار است. در قرآن کریم نیز ثبوت به معنی استقرار آمده است ( لنگرودی،۱۳۷۸،ص ۶).
تعریف دلیل
دلیل واژهای عربی است که از مصدر « دلالت» و فعل ثلاثی مجرد « دلَّ یدلُّ دلاله» مشتق شده و بر وزن فعیل و به معنای فاعل میباشد. بنابراین دلیل به معنای دال و به معنای راهنما، رهنمون شدن، دلالت کننده و هدایت کننده میباشد ( کریمی،۱۳۹۰، ص ۴).
معنای اصطلاحی دلیل نیز از معنای لغوی آن چندان دور نیفتاده است. جایگاه اصلی بحث دلیل، علم منطق میباشد. طبق نظر علمای منطق، دلیل عبارت است از « شیئی که از وجود آن پی به وجود شیئی دیگر میبریم» (همان، ۱۳۹۰،ص ۴).
تعریف اقرار
تعریف اصطلاحی اقرار
اقرار در لغت به معنای اعتراف و اثبات کردن امری است ( راغب اصفهانی، ۱۴۰۴، ۳۹۷) و در اصطلاح عبارت است از این که کسی از حقی که دیگری علیه او دارد خبر دهد ( محقق حلّی،۱۳۷۶، ۲۴۳).
در تحریر الوسیله در تعریف اقرار آمده است؛ « اقرار خبر دادن جازم به حقی است که برای خبر دهنده الزام آور است یا خبر دادن به چیزی است که حقی یا حکمی علیه خبردهنده به دنبال میآورد و یا خبر دادن از نفی حکمی است از او یا نظیر آن؛ مانند آن که بگوید تو از من فلان مبلغ میخواهی، نزد من یا بر ذمّه من فلان چیز هست یا، آن چه در دست دارم از فلانی است یا، جنایتی به فلانی کردم یا، دزدی یا زنا کردم یا،مانند آنچه مستلزم قصاص یا حد شرعی است و یا، آنچه فلان از من تباه کرده از من نیست و آنچه بدین شباهت دارد، به هر زبانی که باشد، معتبر در اقرار جزم است به معنی عدم تردید. و اگر بگوید گمان میکنم یا احتمال میدهم که از من فلان مبلغ میخواهی این قول، اقرار نیست» ( موسوی خمینی،۱۴۱۵، ج۲، ص ۴۹).
بعضی از حقوقدانان خارجی اقرار را اماره قانونی میدانند، چون مقرّله را از اقامۀ دلیل دیگری بینیاز میکند و کار اماره را انجام میدهد و اثبات خلاف آن هم به عهدۀ مقر است ولی به نظر مشکل است اقرار را جزو امارات به حساب بیاوریم. اقرار اعلامی است از طرف بدهکار که کاشف از حقیقت است و یکی از دلایل اثبات دعوی است. همان طور که در قانون پیش بینی شده است و این که اثبات خلاف اقرار به عهدۀ مقر است، سبب اماره بودن آن نمیتواند باشد کما این که سند رسمی هم مانند اقرار ( تا خلاف آن از طرف متعهد ثابت نشود)، به نفع متعهد له معتبر است و مراجع دولتی و قضایی باید به آن ترتیب اثر بدهند ( عظیمی،۱۳۶۵ ، ص ۸۵).
از نظر فقهی، هر چیزی که اولاً؛ جنبه کاشفیت و حکایت از چیز دیگری را داشته باشد مانند تصرف که ظاهراًحکایت از مالکیت در شی مورد تصرف میکند ( قاعدۀ ید) و ثانیاً؛ کاشفیت مزبور قطعی نبوده بلکه ظنَی باشد ( مانند تصرّف) و ثالثاً؛ قانونگذار کاشفیت مزبور را مورد توجه قرار داده و آن را وسیلۀ اثبات قرار دهد ( مانند مادۀ ۳۵ قانون مدنی) چنین چیزی را اماره گویند ( جعفری لنگرودی، ۱۳۷۸، ج ۸، ص ۷۷).
با توجه به تعریف فوق، باید گفت «اقرار» اماره است چنان که قانونگذار در مواد مختلف قانون مدنی از جمله مواد ۱۲۵۹، ۱۲۶۷، ۱۲۷۰، ۱۲۷۴، ۱۲۷۵، ۱۲۷۷ تصریحاً و تلویحاً بدان تأکید نموده، فقهیان نیز به اتفاق آن را اماره، دلیل اثبات و قاطع دعوی میدانند. و این سخن که اقرار، صرف اعلام است فاقد هرگونه وجاهت حقوقی است.
اقرار در روایات
دلیل اصلی حجیت اقرار، سیرۀ قطعی عقلاست و آیات و روایات بخصوص حدیث نبوی مشهور « اقرار العقلاء علی انفسهم جایز» بر تأیید شارع نسبت به این سیره دلالت دارد ( همان، ص۲۵۱).
اقرار در حقوق مدنی و کیفری
ماده ۱۶۴ قانون مجازات اسلامی برای اولین بار اقرار در حقوق کیفری را بدین گونه تعریف نموده است : «اقرار عبارت از اخبار شخص به ارتکاب جرم از جانب خود است.» با توجه به تعریفی که از اقرار در این ماده آمده است ؛ اقرار در امور کیفری در واقع پذیرفتن تمام یا بخشی از جرم ارتکاب یافته است . قبل از این تعریف تنها مرجع قانونی برای تعریف اقرار چه در امور کیفری و چه در امور مدنی ماده ۱۲۵۹ قانون مدنی بود که عبارت است از: « اقرار عبارت از اخبار به حقی است برای غیر بر ضرر خود». همان گونهکه ملاحظه میشود این دو ماده تقریبا کسان میباشند و در تعریفی که در قانون مجازات آمده است به درستی اقرار را به ارتکاب جرم از جانب خود تعریف کرده است ؛ چرا که تفاوت اقرار در امور کیفری و مدنی نیز این نکته میباشد .در ماده ۱۲۵۸ قانون مدنی ضمن برشمردن ادله اثبات دعوی از اقرار به عنوان اولین دلیل نام برده شده است و مطابق ماده ۱۲۷۵ قانون مدنی « هر کس اقرار به حقی برای غیر کند ملزم به اقرار خود خواهد بود». در منابع فقهی و حقوقی نظر به انتفای تهمت و ترجیح جانب صدق بر کذب، از اقر ار به عنوان « سیّد الادله» و « اقوی الحجج» نام برده شده است.
بنابراین به مجرد صدور اقرار واجد شرایط، حق مورد اقرار بر ذمه مقرّ ثابت میشود و قاعده اولیه و زیربنایی فقهی و حقوقی در اقرار، عدم قبول و سماع انکار بعد از اقرار است که بظاهر قاعدهای عقلایی است و عقلا در تمام امور خود بر آن اعتماد میکنند و شارع مقدس نیز آن را تأیید کرده است و هرگونه سقوط حقی بعد از اقرار و تخصیصی نسبت به این قاعده متوقف بر ردع و منع شارع از این سیره به وسیله نص و دلیل معتبر است ( ابویی مهریزی، ۱۳۸۱، ص ۵۵ و ۵۴).
اقسام اقرار به اعتبار ترکیب آنها
پس از توضیحاتی راجع به کلیات اقرار به بررسی انواع اقرار به اعتبارترکیب آنها و نقش آنها در دعوا میپردازیم.
اقرار ساده
اقرار ساده یا بسیط و مجرد که اقرار به معنای اخص میباشد، تصدیق و پذیرش ادعای خواهان است توسط خوانده بطور کامل، بدون آن که قید ، وصف یا ترکیبی که مغایر ادعا باشد همراه آن باشد. در این نوع اقرار، اظهار خوانده از یک جمله یا یک کلمه تشکیل شده است و بدون آن که در زمان، مکان یا وصف ادعا تغییری دهد، بدون کم و کاست ادعا پذیرفته شده است. مثلاً خوانده در مقابل ادعای طلب میگوید: دین را قبول دارم. بنابراین چنین اقراری که چیزی همراه ندارد یک اقرار کامل است ( لنگرودی،۱۳۷۸، ج ۱، صص ۶۱۲-۶۱۱).
اقرار مرکب
اقرار مرکب اصطلاحی است که در نوشتههای فقهی دیده نشده است؛ بلکه از حقوق اروپا به حقوق ایران راه یافته است. نویسندگان حقوق مدنی در تعریف و شناسائی آن عبارات یکسانی بکار نبردهاند. از ماده ۱۲۸۳ قانون مدنی که ناظر به اقرار مرکب است میتوان این نوع اقرار را واجد عناصر زیر دانست:
دو جزء بودن اقرار: بنابراین اقرار مرکب همانگونه که از نامش پیداست حداقل از دو جزء تشکیل شده است. این دو جزء میتواند در یک یا دو جمله قرار گرفته باشد، که یکی پیوست به دیگری باشد. دو جزء میتواند وحدت عرفی داشته باشد و به عنوان یک موضوع واحد تلقی گردد. یعنی هیچگونه تنافی بین آنها نباشد، مثل اقرار به اخذ وام و ادعای رد آن، یا این که بین دو جزء وحدت عرفی وجود نداشته باشد و در نتیجه به عنوان دو موضوع تلقی گردد. یعنی بین آن دو جزء باشد، مثل اقرار به اخذ وام و انکار آن. از این بیان میتوان چنین نتیجه گرفت که اقرار میتواند منتافی الاجزاء یا غیر متنافی الاجزاء باشد ( صدر زاده افشار،۱۳۶۹، ص۱۳۳).
مختلف الاثر بودن اجزا: به این معنا که هر جزء اثر حقوقی متفاوت از جزء دیگر داشته باشد.
ارتباط تام بین اجزاء: آخرین عنصر از عناصر اقرار مرکب است. این عنصر خود مشتمل بر دو جزء است؛ جزء نخست ارتباط داشتن بین اجزاء است. بنابراین ممکن است اجزاء اقرار غیر مرتبط باشد و جزء دوم ارتباط کامل و تام داشتن میباشد، یعنی ممکن است که ارتباط ناقص باشد ( امیری قائم مقامی،۱۳۸۵، ج۱، ص۳۳۲)
اقسام اقرار به اعتبار نقش آن در دعوا
اقرار را با توجه به نقشی در قطغیت و عدم قطعیت در دعوا دارد ، می توان به دو قسم تقسیم بندی نمود کع عبارت است از:
اقرار قاطع دعوا و اقرار غیر قاطع دعو۱
قانون گذار، اقرار قاطع دعوی را تعریف نکرده است اما در تمیز حکم از اقرار در ماده ۲۹۹ ق.آد.م. مقرر میدارد « اگر رأی دادگاه راجع به ماهیت دعوا و قاطع آن به طور جزئی یا کلی باشد، حکم و در غیر این صورت، قرار نامیده میشود».
کاتوزیان در تعریف اقرار قاطع دعوی مینویسد:
اقرار قاطع دعوا به اقراری گفته میشود که شامل خواسته مطلوب مدعی گردد و دادرس را از رسیدگی به دعوا معاف و ممنوع سازد و تعریفی که در ماده ۱۲۵۹ قانون مدنی از اقرار ارائه شده ( اخبار به حق) ناظر به چنین اعترافی است ( کاتوزیان، ۱۳۸۸، ج ۱، ص ۲۴۴). به عنوان مثال: خواهان، ضمن دادخواست ادعا میکند؛ پولی را که به خوانده پرداخته، بابت وام بوده است و اکنون خواهان، استرداد مثل آن است. خوانده در برابر این ادعا و با انصراف از اماره مدیونیت مذکور در ماده ۲۶۵ ق.م به دین خود اعتراف میکند، چنین اقراری قاطع دعواست. چه آنکه مشکل، پذیرش حق مطالبه شده مدعی است و دادگاه را از رسیدگی به دلایل پرداخت و عنوان آن و بقای دین، بی نیاز میکند و پرونده را آماده صدور رأی میسازد ( کاتوزیان، ۱۳۹۰، ص ۲۴۵).
اگر اقرار به امری شود که اصل موضوع، ادعای رقیب باشد؛ اقرار قاطع دعوا و هرگاه برخی از عناصر دعوا را در برگیرد اقرار غیر قاطع دعوا ( اقرار به مقدمات) است که میتوانند به صورت شفاهی یا کتبی بیان شوند یا همچنین در دادگاه یا خارج از دادگاه، به عمل آید ( شمس، ۱۳۸۴، ج ۳، ص ۲۹۷).
اقسام اقرار به اعتبار نوع دلالت آن
اقرار به دو نوع صریح و ضمنی تقسیم میگردد که در ذیل به بررسی آن پرداخته می شود.
اقرار صریح
هرگاه اعلام شخص بدون هیچ واسطهای و به صورت مستقیم، دلالت بر وجود حقی برای غیر به ضرر خود کند، اقرار صریح است ( ولایی، ۱۳۸۳، ص۳۰۰).
اقرار ضمنی
هرگاه اعلام شخص به صورتی غیر مستقیم و با کمک ملازمه، آن اخبار مورد استنباط قرار گیرد، ضمنی نامیده میشود. به عبارت دقیقتر باید گفت که، در اقرار ضمنی با نوعی از دلالت مواجه هستیم که در منطق دلالت التزام نامیده شده است (پیشین،ص ۳۰۰).
تقسیم اقرار به صریح و ضمنی، در مباحث مربوط به اقرار در قوانین مدنی و آیین دادرسی مدنی دیده نشده و تنها در ماده ۱۱۶۱ قانون مدنی، در بحث نسب، قانونگذار به تعریض این تقسیم بندی را مورد توجه و پذیرش قرار داده و مقرر کرده است: « در مورد مواد قبل هرگاه شوهر صریحاً یا ضمناً اقرار به ابوت خود کرده باشد، دعوای نفی ولد از او مسموع نخواهد بود».
در فقه امامیه، هر چند فقها در مبحث اقرار از این تقسیم بندی به صراحت یاد نکردهاند اما در مباحثی چون « اقرار المستفاد من استجواب الخصوم» یا « اقرار به لوازم»، به اقرار ضمنی پرداختهاند (نجفی،۱۳۷۴،ص ۷۹). و تصریح نمودهاند که مضمون و لوازم عقلی سخنان مقرّ نیز در حق او الزام آور است (صدرزاده افشار،۱۳۶۹، ص ۱۰۳٫)
اما نکته مهم و مبنایی توجه به این واقعیت است که، تقسیم اقرار به صریح و ضمنی، پیش از آن که مربوط به حوزه قانونگذاری و مباحث حقوقی باشد، یک موضوع زبانشناختی و منطقی و مربوط به رابطه الفاظ و دلالت آنها بر معانی بوده که از جمله موضوعات اولیه و اساسی در زبانشناسی و منطق است و در کتابهای اصولی نیز به طور گستردهای در مبحث الفاظ مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است ( مولودی و هویدا، ۱۳۹۱، ص ۸۱).
قاعدۀ تجزیه ناپذیری اقرار
اقرار در امور کیفری قابل تجزیه و تفکیک است ، یعنی قاضی کیفری میتواند با بینش و سنجش خود قسمتی از آن را مورد قبول و قسمت دیگر آن را مردود اعلام دارد ، البته در فقه اسلامی، گروهی از فقهای امامیه به اصل تجزیه ناپذیری اقرار معتقدند. و در نوشتههای خود تحت عنوان منافیات اقرار به مسأله پرداختهاند . از کتاب شیخ طوسی در کتاب الخلاف غیر قابل تجزیه بودن اقرار برمیآید که اجزاء آن به یکدیگر ارتباط دارد (همان، ص ۱۷۳).
سابقه و سیره قاعده اقرار در حقوق ایران
قانون مدنی ایران، اصل غیر قابل تجزیه بودن اقرار را از قانون مدنی فرانسه اتخاذ نموده و آن را در ماده ۱۲۸۲ منعکس نموده است. قانون مدنی در ماده ۱۲۸۲ یکی از خصوصیات اقرار را وصف تجزیه ناپذیری آن دانسته و اعلام داشته «اگر موضوع اقرار در محکمه مقید به قید یا وصفی باشد، مقرّله نمیتواند آن را تجزیه کرده و از قسمتی از آن که به نفع اوست، برضرر مقرّ استفاده نماید و از جزء دیگر آن صرف نظر کند». ماده مزبور اقرار را یکپارچه و دارای پیکر واحد دانسته است و در نتیجه مقرّله باید مجموع آن را در نظر بگیرد؛ یعنی به هر وضعی که واقع شده با تمام مدلول آن را مورد توجه قرار دهد و حق ندارد به ترکیب آن دست بزند و چیزی از آن را به نفع خود حذف نماید. برای مثال اگر خواهان ادعا دارد که مالی به امانت نزد خوانده سپرده یا مبلغی را به قرض داده که موعد پرداخت آن رسیده و خوانده در پاسخ بگوید: مال موضوع دعوا که در تصرفم میباشد بخشش بوده یا مبلغ قرض را قبول دارم اما موعد پرداخت آن نرسیده است؛ در این صورت خواهان نمیتواند قسمت اول کلام خوانده را که اقرار به اخذ مال و قرض میباشد به نفع خود بپذیرد ( حسینی نژاد، ۱۳۸۱، ص ۵۳)
و برای قسمت دوم از خوانده دلیل بخواهد، بلکه باید یا گفته مقرّ را به تمام بپذیرد و یا با دلیل دیگری ادعای خود را اثبات نماید؛ زیرا خوانده بر اقرار خویش قید و وصفی اضافه نموده که اثر دلخواه را برای خواهان به بار نمیآورد و به اقرار رنگ خاصی بخشیده است (پیشین، ص ۵۳).
بنابراین باید افزود قاعده منعکس در ماده ۱۲۸۲ ق.م مبنی بر منع و جلوگیری از تجزیه اقرار، متضمن نوعی حمایت حقوقی از اقرار کننده است که با حسن نیت اظهاری به نفع دیگری نموده است. قانون گذار برای ترویج چنین اخلاق و منشی در بین اصحاب دعوی به طرفداری از اقرار کننده سخن او را قابل تجزیه ندانسته است. همین وضع را در تنظیم مواد ۱۳۰۲ و ۱۳۰۳ ق.م و در مبحث اسناد میتوان دید. زیرا هرچند که قانونگذار اعلام اراده را در سند که معمولاً بصورت امضاء ذیل نوشته منعکس میگردد، لازم و ضروری دانسته ماده ۱۳۰۱ ق.م نوشته بدون امضاء را از عداد دلائل خارج دانسته، اما در موارد پیش گفته به حمایت از بدهکاری که با حسن نیت از عهدۀ دین برآمده و تعهد را ایفاء نموده ولی سند ذمه را در ید طلبکار باقی گذاشته و مسترد ننموده برخاسته و با پذیرش مندرجات بدون امضاء که خارج از متن سند، در ذیل یا حاشیه یا ظهر سند، نوشته شده است اعلام میدارد:
« هرگاه در ذیل یا حاشیه یا ظهر سندی که در دست ابراز کننده بوده مندرجاتی باشد که حکایت از بیاعتباری یا از اعتبار افتادن تمام یا قسمتی از مفاد سند نماید مندرجات مزبوره معتبر محسوب است؛ اگرچه تاریخ و امضاء نداشته و یا بوسیله خط کشیدن و با نحو دیگر باطل شده باشد». مفاد ماده بیشتر ناطر به فرضی است که بدهکار با حسن نیت با اداء دین از استرداد سند بدهکار که نزد طلبکار است خودداری نموده و به ذکر عباراتی که بیاعتباری مفاد متن سند را میرساند نظیر، باطل شد، تهاتر گردید یا ابراء شد، اکتفا نمود. لذا اگر این سند مورد سوء استفاده طلبکار قرار گبرد و بخواهد مجدداً دین پرداخت شده را مطالبه کند، مقنن نوشتههای بدون امضا را پذیرفته تا مفاد سند بیاعتبار گردد ( ابویی مهریزی،۱۳۸۱، ص ۸۳).
شرایط مقر و مقرله
به منظور موثر بودن اقرار مقر و مقرله باید دارای شرایطی باشند که در ذیل به تفصیل به شرایط لازم برای موثر بودن اقرار اشاره میشود.
شرایط مقر
ماده ۱۶۸ قانون مجازات اسلامی اعلام میدارد؛ اقرار در صورتي نافذ است که اقرارکننده در حين اقرار، عاقل، بالغ، قاصد و مختار باشد. در ادامه به شرح این شرایط خواهیم پرداخت:
کسی که اخبار به حقی به نفع غیر و به ضرر خود انجام میدهد مقرّ یا اقرار کننده نام دارد. بر اساس ماده ۱۲۶۲ ق.م « اقرار کننده باید بالغ و عاقل و قاصد و مختار باشد بنابراین اقرار صغیر و مجنون در حال دیوانگی و غیر قاصد و مکره مؤثر نیست». با توجه به این که مقرّ با اقرار، حقی را به ضرر خویش میپذیرد و این امر به معنای تصرف در اموال میباشد، بنابراین باید اهلیت انجام این امر را داشته باشد. بنابراین شرایط مقرّ برای اقرار عبارتند از:
بلوغ
بلوغ را میتوان در واقع مرحلهای از رشد آدمی دانست که در برهه ای خاص از حیات انسان به طور طبیعی به وقوع می پیوندد، در این مرحله تحولات عظیم و ناگهانی در قوای جسمی و جنسی شخص ظاهر می شود ، در حقیقت این دوره را می توان تکامل فیزیولوژیک در زندگی انسان دانست. به موازات این رشد سریع ظاهری اندام ، زمینه توانایی و استعداد اعضای تناسلی برای انجام اعمال جنسی فراهم می شود ، که همراه با نشانه های به خصوصی در دختران و پسران است که مهمترین آن ها در دختران قاعدگی و در پسران احتلام است. قانونگذار با تبعیت از نظر اکثر فقهای شیعه وفق تبصره ۱ ماده ۱۲۱۰ قانون مدنی سن بلوغ را در پسر۱۵ سال تمام قمری و در دختر ۹ سال تمام قمری اعلام نموده است، همانطور که بیان نمودیم معمولا بلوغ همراه با نشانه های محسوسی است ، حال سوال مهمی که در این جا مطرح می شود بدین شرح است که آیا سن بلوغ در افراد مختلف متغیر است و یا این که سنی که اشاره نمودیم اماره مطلق است و بر اساس آن تمام افراد متناسب بر جنسیت خود در سن خاصی به بلوغ می رسند. همانطور که امروزه مشهود است معمولا علائم بلوغ در دختران و پسران با اختلاف بسیار کمتری از ۶ سال و در فاصله یک سال تا یک سال و نیم اتفاق می افتد و همچنین در دختران معمولا درسنین بالای ۱۲ سال نشانه های بلوغ ظاهر می شود. با این اوصاف نتیجه ای که از بحث حاصل می شود این است که سنی که بر اساس مبانی فقهی مطرح است چند حالت دارد:
- این سن فقط به عنوان اماره ای برای بلوغ مطرح است که خلاف آن قابل اثبات است.
- این سن فراتر از نشانه های ظاهری بلوغ است.
- این سن مبتنی بر افراد جامعه ای است که در آن زمان بر اساس این سن در اکثریت افراد آن، نشانه های بلوغ ظاهر می شده است و امروزه نمی توان بر اساس آن در تمام جوامع سن بلوغ را تعیین کرد.
در ذیل به تعریف صغیر و دو قسم آن یعنی صغیر ممیز و غیر ممیز میپردازیم.
صغیر در اصطلاح فقهی
صغیر، در اصطلاح فقهی به شخص فاقد دو وصف بلوغ و رشد گفته میشود ( جبعی عاملی، ۱۴۱۰، ۳۷۲). برخی فقها بر این معنا ادعای اجماع کرده و کتاب و سنت را نیز دلیل بر این مدعا میدانند ( نجفی، ۱۳۷۴، ج۳۰، ص ۲۶).
صغیر در قانون مدنی
با توجه به مفهوم مخالف تبصرۀ ۱ مادۀ ۱۲۱۰ قانون مدنی و تبادر عرفی، به پسر تا قبل از پانزده سال و دختر تا قبل از نه سال قمری صغیر گفته میشود. در حقیقت، صغیر نابالغی است که ملاک آن را این ماده مشخصکرده، ولی علاوه بر آن، قاضی باید در صورت لزوم، طبق اصل ۱۶۷ قانون اساسی برای احراز بلوغ به منابع معتبر فقهی نیز مراجعه نماید.
صغیر غیر ممیز
صغیر غیر ممیز شخصی است که به سن بلوغ نرسیده و نمیتواند اراده حقوقی داشته باشد ( صفایی و قاسم زاده، ۱۳۸۸، ص ۲۰۵). ماده ۱۰۹ قانون مدنی نیز چنین وصفی را برای صحت معاملات شرط دانسته و اعمال حقوقی وی از منظر قانون مدنی به پیروی از نظر مشهور فقهیان امامی بدون هیچ استثنایی باطل است
صغیر ممیز
صغیر ممیز فردی است که به سن بلوغ نرسیده، ولی توانایی اراده و انشای عمل حقوقی را داراست و توانایی تشخیص سود و زیان ناشی از اعمال خود را به نحو ابتدایی داراست ( صفایی و قاسم زاده، ۱۳۸۸، ص ۲۰۵).
تعریف عاقل
عاقل بودن به درستی از شرایطی است که قانون گذار در تمام اقرارها برای مقر لازم دانسته است ، منظور از عقل در واقع این است که قوای دماغی شخص سالم باشد و کسی که فاقد قوه تعقل است و مبتلا به اختلال قوای دماغی باشد مجنون نامیده می شود۱٫ بنابراین تا زمانی که انسان عاقل نباشد ، نباشد ، نمی توان اقرار وی را پذیرفت ، هر چند که به لحاظ جسمی به رشد کافی رسیده باشد ؛ چرا که عاقل بودن به عبارتی ملازمه با بالغ بودن ندارد ، هر چند که در اغلب موارد این گونه باشد. با وصف عاقل بودن نیز به نظر می توان آن چه را که از وصف بالغ بودن مورد نظر قانون گذار است را بر آورده ساخت ، چرا که معمولا صغیری که بالغ نشده باشد هر چند ممیز باشد به درستی و با عقل سلیم نمیتواند تصمیم گیری کند،هر چند که در برخی از موارد قدرت تمییز و همچنین تصمیم درست را داشته باشد. بنابراین آن چه که از عاقل بودن مورد نظر است بدین گونه است که شخص در اغلب موارد عاقلانه رفتار کند.
در مقابل عاقل بودن واژه مجنون قرار دارد که در اصطلاح عبارت است از کسی است که عقل او فاسد شده است؛ یعنی سفیه دچار نقصان و کمی عقل است ( نراقی، ۱۴۱۷، ص ۵۲۵). یا « قوۀ عقل و درک ندارد و به اختلال کامل قوی دماغی مبتلاست» ( صفایی و قاسم زاده، ۱۳۸۸، ص ۲۴۹). در حقیقت اقرار نوعی دلالت عقلی است، چرا که معمولاً افراد عاقل به دروغ علیه خویش، اخباری به نفع غیر نمیکنند و به همین دلیل گفته میشود « اقرار العقلاء علی انفسهم جایز» ( کریمی، ۱۳۹۳، ص ۴۲). برای بررسی بیشتر این مبحث ابتدا به مطالعه مجنون و سپس به بررسی مجون دائمی و ادواری میپردازیم.
چنین اشخاصی تا زمانی که فاقد عنصر عقل هستند، فاقد اهلیت استیفا به نحو مطلق نیز میباشند؛ زیرا مجنون همانند صغیر غیر ممیز مسلوب العباره است و همۀ احکام راجع به معاملات صغیر غیر ممیز دربارۀ او نیز جاری میگردد ( مصطفوی، ۱۴۲۳، ص ۵۴۲ ؛ موسوی خمینی، ۱۴۱۵، ج ۲، ص ۱۴). و به همین دلیل، ماده ۱۲۱۱ قانون مدنی، جنون را به نحو مطلق موجب حجر دانسته است. مطابق مادۀ ۱۲۱۳ نیز مجنون از لحاظ زمان جنون به دو گونۀ دائمی و ادواری تقسیم میشود که در ادامه احکام هریک را جداگانه بررسی میکنیم.
مجنون دائمی کسی است که « همۀ اوقات دچار اختلال اعصاب دماغی و نقص عقل میباشد » ( امامی، ۱۳۷۱، ج ۱، ص ۲۰۶). با توجه به مادۀ ۱۲۱۳ قانون مدنی، کلیۀ معاملات مجنون دائمی مطلقاً باطل است، بنابراین تنفیذ ولی یا قیم وی بی اثر است که این حکم مطابق قول مشهور فقهیان امامی است.
مجنون ادواری کسی است که جنون او استقرار ندارد و دارای دورههای زمانی متفاوت بوده و در یک دوره دیوانه و در دورۀ دیگر عاقل است. طبق مادۀ ۱۲۱۳ قانون مدنی، معاملات مجنون ادواری تنها در صورتی نافذ است که افاقۀ او مسلم باشد. بنابراین در صورت مسلّم نبودن افاقۀ مجنون ادواری در حین معامله، به دلیل شک در ادارۀ انشایی و اهلیت استیفای وی، به اصل رجوع میکنیم و اصل در معاملات این اشخاص بطلان و عدم صحت است ( حسینی عاملی، ۱۴۱۹، ج ۱۲، ص ۵۵۷). و اصل صحّت معاملی که دربارۀ افراد متعارف جاری است، دربارۀ آنها قابل اجرا نیست؛ چرا که اینان تخصصاً از موضوع اصل صحت خارجاند؛ زیرا اراده سازنده عقد است، حال آنکه در وجود این شرط در آنها تردید وجود دارد و مجرای اصل صحت در عقود، هنگامی است که ارادۀ انشایی به نحو متعارف موجد ماهیت حقوقی باشد و فقدان مانعی از موانع یا وجود شرطی از شرایط مورد تردید باشد. بنابراین هنگامی که در اصل ایجاد ماهیت حقوقی تردید باشد، این اصل اجرا نمیشود؛ زیرا طبق مفاد آن، هر معاملهای که واقع شده باشد، حمل بر صحت میشود، مگر اینکه فسادش معلوم شود؛ بنابراین چنین اصلی، معاملهای را که معلوم نیست واقع شده باشد، حمل بر وقوع نمیکند ( شهیدی، ۱۳۸۰، ص ۲۷۳؛ کاتوزیان، ۱۳۸۸، ص ۴۰).
قاصد
مقر بايد در اقرار خود قاصد باشد .قصد عبارت است از تصميم واراده دروني مبنی برانجام كاري. در عقود به تصميم واراده ايجاد يك ماهيت حقوقي قصد انشاء گفته مي شود. منظور از قاصد بودن مقر اين است كه شخص قصد اخبار داشته باشد. ماهيت اقرار خبر دادن از از وجود حقي در واقع برعهده مقر به نفع مقر له است وزماني اين اخبار با واقع منطبق خواهد بود كه شخص از روي قصد اقرار كند.قصد در لغت به معنای در پیش گرفتن راه، برخورد دقیق تر به هدف، آوردن شیء مورد نظر به کار رفته است. نائینی آن را در اصطلاح اینگونه معنا کردهاند:
شوق مؤدی که به اعتبار درونی بودنش منشأ عمل خارجی میشود. لذا نیت نام دارد و به اعتبار رفع کردن تردید، عزم و به اعتبار پایداری و استقامت، قصد نامیده میشود
بر اساس این معنا در مقام تقسیم بندی قصد در جملات انشایی سه نوع قصد باید وجود داشته باشد تا عمل حقوقی انجام شود: قصد لفظ، قصد معنای لفظ و قصد انشای معنا. برخی از فقهیان امامیه میگویند: قصد باید به عمل مقرون باشد. آن قسمتی از قصد که قبل از عمل حاصل شده، عزم نامیده میشود و اعتباری ندارد ( صابری و آهنگران،۱۳۹۲، ص ۲۹).
مختار
اقرار برای این که معتبر و صحیح باشد باید با ارادهای آزاد و بدون عیب صورت گیرد. بنابراین اقرار به وسیله اعمال اکراه آمیز فاقد ارزش میباشد. اصل سی و هشتم قانون اساسی در این زمینه مقرر میدارد: « هر گونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است، اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند مجاز نیست و چنین شهادن و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است». هر چند این اصل بیشتر در مورد مباحث کیفری مطرح میشود لیکن در امور حقوقی نیز قابل اجرا است. بنابراین اقرار ناشی از اکراه باطل است و هیچ گونه ارزشی ندارد ( کریمی، ۱۳۹۳، ص ۴۳).
رشد در امور مالی
طبق مادۀ ۱۲۰۸ ق. م غیر رشید کسی است که تصرفات او در اموال و حقوق مالیاش عقلایی نیست در فقه نیز غیر رشید کسی است که اسراف و تبذیر میکند و اموال خود را در جایی مصرف مینماید که اغراض صحیح و درستی در آن نیست و در نتیجه تلف مینماید و یا در معامله فریب میخورد و از غبن در معاملات دوری نمیکند (موسوی خمینی، ۱۴۱۵، ج۲، ص ۱۵). رشد هنگامی است که شخص دارای ملکۀ نفسانی برای انجام تصرفات مالی به مصلحت و به دور از اسراف و تبذیر باشد، همانطور که عقلاء رفتار می کنند(جبعی عاملی، ۱۴۱۰، ج ۴، ص ۱۰۱). بنابراین این غیر رشید، شخص بالغ و عاقلی است که دارای ارادۀ انشائی است ولی تصرفات مالی او عرفاً عقلایی و مصلحت آمیز نیست؛ یعنی به طور مداوم در معاملات زیان میبیند.
با توجه به اینکه ماده ۱۲۱۴ ق.م به طور صریح تملکات بلاعوض وی را حتی بدون اذن و اجازۀ سرپرست صحیح دانسته، میگوییم سفیه دارای قصد انشایی است، و گرنه هر گونه عمل حقوقی وی را همانند صغیر غیر ممیز، باید باطل اعلام مینمود. بنابراین طبق قول مشهور فقهیان امامی بر حسب ادله موجود در کتاب و سنت ، سفیه در امور خود محجور است.
لزوم اصیل بودن اقرار
از جمله شرایط صحت اقرار، اصیل بود مقر است. این نکته از مواد ۱۲۵۹ و ۱۲۷۵ ق.م به ویژه از کلمه ۰ خود) که در متن بکار گرفته شده بدست میآید. زیرا، اقرار همیشه به زبان اقرار کننده است و از لحاظ حقوق و عرف نمیتوان اخبار به زیان دیگری را اقرار نامید، پس اقرار نمیتواند قابل توکیل باشد.
یکی از فقهیان در این خصوص مینویسد: اقرار وکیل در اموری که خود جایز التصرف نبوده و قاعدۀ من ملک که حاکم نباشد و اقرار از سوی موکل باشد، در حق موکب نافذ نیست زیرا، به ضرر موکل منتهی میشود نه مقر ( وکیل). (نجم الدین، بی تا، ص ۲۴۱).
در نتیجه، اقرار بر مقر حجت است و او را به اقرارش مؤاخذه میکنند. به همین دلیل در مواد قانونی مانند ۱۲۶۲،۱۲۶۳،۱۲۶۴ق.م شرایط بلوغ ، عقل، قصد، اختیار، رشد و مفلس و ورشکسته نبودن برای مقر پیشبینی گردیده است. فخر المحققین نیز در خصوص اقرار مینویسد: اقرار در موردی صادق است که خود مقر به آنچه که اقرار کرده است؛ ملزم گردد نه کس دیگر ( فخر المحققین، ۱۳۸۸، ج۲، ص ۳۴۰).
در جواب میتوان گفت وقتی مقر با داشتن وکالت از غیر اقرار میکند، مانند آن است که خود موکل اقرار کرده باشد. در واقع عمل وکیل را باید عمل اصیل تلقی کرد.
لزوم مضر نبودن اقرار علیه دیگران
اقرار باید به نفع دیگران باشد. نه به ضرر آنها. اقرار وکیل، اخبار به ضرر غیر است. اخبار به حق به تنهایی ماهیت اقرار را معین نمیکند؛ زیرا شهادت و سوگند و ادعا نیز از مقوله اخبار هستند. آنچه این اخبار را متمایز از سایر اقسام میکند، این است که اقرار به سود دیگری و ضرر مقر است و همین ویژگی باعث اعتبار استثنایی آن میشود.
اخبار به سود مقرّ، ادعا است و اگر مؤکد به شهادت خدا یا امر مقدس دیگر باشد؛ سوگند است و اخبار به سود دیگری و ضرر شخص ثالث شهادت است پس تنها اخباری اقرار نامیده میشود به سود دیگری و ضرر مقر باشد ( کاتوزیان، ۱۳۸۸، ج ۱، ص ۱۹۸).
قانونگذار در مادۀ ۱۲۶۴ ق.م با غیر نافذ دانستن اقرار مفلس و تاجر ورشکسته به ضرر دیّان، بر این نکته تأکید کرده است و بر همین اساس اقرار مدعی افلاس یا ورشکستگی را نیز به ملاحظه حفظ حقوق دیگران، منشأ اثر ندانسته است.
فقها نیز با تأکید بر عدم نفوذ اقرار به ضرر دیگری، اقرار ورثه به دین متوفی را جایز نمیدانند. زیرا ، اگر ورثه قبل از ادای حقوق و دیونی که به ترکه میت تعلق میگیرد، اقرار کنند که مورّث آنان به اشخاص بدهکار است؛ این اخبار را از آن جهت که به ضرر غیر یعنی، متوفی میباشد، جایز نمیدانند. بر همین اساس اقرار ورثه قبل از استقرار مالکیت آنان نسبت به ترکه غیر نافذ محسوب میگردد ( قمی، ۱۳۴۲، ص ۵۶۹). این در حالی است که اقرار ورّاث نسبت به وصیت مازاد بر ثلث پذیرفته میشود.
شرایط مقرله
برای اینکه اقرار دارای اثر باشد ، بایستی مقرله له دارای شرایطی باشد تا بتوان بدان اقرار عمل نمود و در صورتی که مقرله دارای شرایط مقرر نباشد اقرار کان لم یکن باقی میماند ؛ چرا که در صورتی که به عنوان مثال کسی که اقرار به نفع او شده باشد معلوم نباشد این اقرار امکان عملی پیدا نمیکند. در ادامه به طور تفصیل این موارد مورد بررسی قرارخواهد گرفت:
اهلیت
اهلیت که در فقه اسلامی به عنوان شرط و رفع تکلیف انسان یا به عنوان یکی از شرایط متعاقدین آمده، عبارت است از کمال یا قصوری که سبب میشود شایستگی انسان در تعلق حق و تکلیف منتفی گردد؛ مانند کودکی، دیوانگی، سبک عقلی و غفلت.
تذکر دو نکته در بازشناسی مفهوم اهلیت ضروری است:
۱ – بایستی بین حالت عدم اهلیت و عدم قابلیت مال برای تصرف تفکیک شود. برای مثال کودک و کسی که مالش را وقف کرده است، هیچ کدام امکان تصرف در اموالشان را ندارند، اما کودک به سبب نداشتن اهلیت، امکان تصرف در اموالش را ندارد، در حالی که عدم امکان تصرف شخصی که اموالش را وقف کرده به سبب عدم قابلیت مال موقوفه برای تصرف است نه عدم اهلیت آن شخص.
۲ – بین منع از تصرف و عدم اهلیت نیز باید تفکیک کرد. گاهی فرد بر اساس حکم شرع از تصرف در اموالش منع میشود، مثلاً از اینکه بیش از یک سوم مالش را در مرض منجر به مرگ معامله کند منع شده است. گاهی نیز منع از تصرف یا اجرای عقد در اموال، ناشی از حکم حاکم، به سبب ورشکستگی و افلاس است. در این موارد منع از تصرف به معنای از بین رفتن اهلیت نیست.
حاصل آنکه قصور در ذات انسان یا ذات مالک متعاقد، مانع از اهلیت است و عوامل این قصور عبارتند از: کودکی، دیوانگی، سبک عقلی و غفلت که به وسیله بلوغ، عقل و رشد از بین میرود ( جواهری،۱۳۸۸، ۱۳۱-۱۳۰).
معلوم بودن
کسی که اقرار به حق به نفع وی صورت میگیرد مقرّله نام دارد. مقرّله ضروری نیست شرایط لازم برای تحقق اهلیت استیفاء را داشته باشد، چرا که اقرار مطلقاً به نفع وی صورت میگیرد. لیکن برای این که اقرار بتواند منشأ اثر شود و حق موضوع آن قابلیت تملک داشته یاشد مقرّله باید دارای شرایط ذیل باشد:
برای نفوذ اقرار، شناخت ذی نفع اقرار لازم است. به همین جهت یکی از شرایط لازم برای صحت اقرار در حقوق موضوعه، وجود علم اجمالی به مقرّله میباشد. مستند قانونی چنین شرطی ماده ۱۲۷۱ قانون مدنی است که مقرر میدارد « اگر مقرّله به کلی مجهول باشد، اقرار اثری ندارد». در این ماده، مجهول بودن کلی مقرّله، ملاک موثر نبودن اقرار در نظر گرفته شده است ( همان، ص ۱۳۱-۱۳۰).
اعتبار اقرار در موارد مجهول بودن مقرله
برای نفوذ اقرار، شناخت ذی نفع اقرار لازم است. به همین جهت یکی از شرایط لازم برای صحت اقرار در حقوق موضوعه، وجود علم اجمالی به مقرله میباشد. مستند قانونی چنین شرطی ماده ۱۲۷۱ قانون مدنی است که مقرر میدارد « اگر مقرله به کلی مجهول باشد، اقرار اثری ندارد». در این ماده، مجهول بودن مقرله، ملاک مؤثر نبودن اقرار در نظر گرفته شده است. از نحوۀ بیان قانونگذار، مفاهیم مختلفی میتوان برداشت نمود که ثمرۀ هریک متفاوت از دیگری است. در ادامه، قانون گذار، معلوم بودن فی الجکله مقرله را برای اعتبار اقرار کافی دانسته است. همین عبارت، در مقصود قانون گذار، تردید ایجاد میکند. زیرا معلوم بودن فی الجمله یا به عبارتی داشتن علم اجمالی، مفهوم وسیعی را در برمیگیرد و هر آنچه که در مقابل علم تفصیلی است تا آنجا که به تاریکی جهل نرسیده، معلوم اجمالی است ( حسن زاده و حسینی، ۱۳۹۳، صص ۵۷-۵۶).
اعتبار اقرار در موارد معلوم بودن مقر له به نحو اجمال
دیدگاهها در فقه
در فقه امامیه در مبحث شرایط صحت اقرار، به طور کلی و عمومی، قراردادن شرطی با عنوان معلوم و معین بودن مقرّله میان فقها متداول نیست. برخی از فقها نه تنها وجود چنین شرطی را از اساس لازم ندانستهاند بلکه برخلاف آن نظر داده و اقرار به نفع شخص مبهم و مطلقاً مجهول را نیز صحیح شمردهاند و معتقدند که به سبب چنین اقراری، مال از مقر گرفته میشود و تا جای امکان میبایست به مفاد این اقرار عمل نمود.
برخی فقها اظهار داشتهاند که اگر چه احتمال بطلان اقرار به شخص مطلقاً مجهول منتفی نیست اما نزد فقهای امامیه قول قویتر قبول و صحت چنین اقراری است ( علامه حلی، ۱۴۱۴ق، ج ۱۵، ص ۲۸۵).
در مقابل، برخی دیگر از فقها یکی از شرایط صحت اقرار را معلوم بودن مقرّله دانستهاند و در غیر این صورت قائل به بطلان اقرار شدهاند. به عقیدۀ ایشان اشکال قبول صحت اقراری که مقرّله آن مجهول است، این است که با اقرار صورت گرفته، مال از ملک مقر خارج میشود و بدلیل اینکه یافتن مالک آن مفدور نیست، مال درزمرۀ اموال مجهول المالک در میآید. بنابراین مفاد چنین اقراری راهگشا نخواهد بود و خالی از فایدۀ عملی است ( نجفی، ۱۴۰۴ ق، ج ۳۵، ص ۱۲۰).
عدهای دیگر از فقها تمایلی به قبول اقرار به سود مجهول مطلق نداشته و همچنین علم تفصیلی به مقرّله را نیز لازم ندانستهاند. ایشان راه میانه را پیش گرفته و وجود علم اجمالی به مقرّله را کافی دانستهاند. در این میان برخی از فقها پذیرش اقراری را که مقرّله آن اجمالاً معلوم است، منحصر به زمانی نمودهاند که مقرّ میان دو نفر معین مردد است. این دسته از فقها که اکثریت را تشکیل میدهند، معتقدند که تنها در این صورت چنین اقراری میتواند راهگشا باشد. اما تردید در بیش از دو نفر به صحت اقرار خدشه وارد میکند و فایدۀ عملی بر صحت چنین اقراری متصور نیست. اما برخی از فقها ضمن اینکه علم اجمالی مقرّ به مقرّله را شرط صحت اقرار دانستهاند، آن را منحصر به تردید میان دو نفر معین نکردهاند ( علامه حلی، پیشین، ص ۲۸۶).
فهرست منابع
قرآن کریم
الف – منابع فارسی
آراد، علی. (۱۳۴۱)، مهر، تاریخچه و ماهیت و احکام آن، چاپ اول، تهران: چاپ مصطوفی
امامی، سید حسن. ( ۱۳۷۱)، حقوق مدنی، جلد اول ، چاپ یازدهم، تهران: نشر اسلامیه
امیری قائم مقامی، عبدالمجید. (۱۳۸۵)، حقوق تعهدات، جلد اول، چاپ سوم، تهران: نشر میزان
انصاری، مسعود ( ۱۳۸۴). دانشنامه حقوق خصوصی، جلد اول، چاپ اول، تهران: انتشارات محراب فکر
باباخانی، زرین. ( ۱۳۷۷)، مهریه ( حقوق خاصه زوجه)، چاپ اول، تهران: نشر رامین
باقری فرد، سعید. ( ۱۳۸۶)، حقوق زن، برابری یا تبعیض، چاپ اول، تهران: مرکز نشر اسلامی
پولادی، ابراهیم. ( ۱۳۸۳)، مهریه و تعدیل آن، چاپ اول، تهران: نشر دادگستر
جعفری لنگرودی، محمد جعفر. ( ۱۳۷۸)، ترمینولوژی حقوق، چاپ نهم، تهران: گنج دانش
حسینی نژاد، حسینقلی. (۱۳۸۱)، ادله اثبات دعوی، چاپ اول، تهران: دانش نگار
حکمت نیا، محمود، و همکاران. ( ۱۳۸۶)، فلسفه حقوق خانواده، جلد دوم، چاپ اول، تهران: روابط عمومی شورای فرهنگی اجتماعی زنان
حلی، یوسف بن علی بن مطهر. (۱۳۶۳)، تبصرۀ المتعلمین فی احکام الدین، ترجمه: ابوالحسن شعرانی، تهران: الاسلامیه
رفیعی، علی. (۱۳۸۸)، بررسی فقهی طلاق و آثار آن در حقوق زوجین، چاپ اول، تهران: مجد
ساوجی، مریم. (۱۳۷۱)، اختلاف حقوق زن در اسلام و خانواده، چاپ اول، تهران: انتشارات مجد
شمس، عبدالله. (۱۳۹۲)، آیین دادرسی مدنی، جلد سوم، چاپ پنجم، تهران: انتشارات دراک
شهری، غلامرضا. (۱۳۹۲). حقوق ثبت اسناد و املاک، چاپ سی و هفتم، تهران: انتشارات جهاد دانشگاهی، واحد علامه طباطبایی
شیخ الاسلامی، سید اسعد، احوال شخصیه، جلد اول، چاپ اول، تهران: انتشارات مرکز نشر دانشگاهی
شهیدی، مهدی. (۱۳۸۰)، تشکیل قراردادها و تعهدات، چاپ ششم، تهران: مجد
شهیدی، مهدی. (۱۳۶۸)، سقوط تعهدات، چاپ اول، تهران: انتشارات دانشگاه شهید بهشتی
شهیدی، مهدی. (۱۳۷۵). مجموعه مقالات، چاپ اول، تهران: نشر حقوقدانان
صدرزاده افشار، محسن. ( ۱۳۶۹)، ادله اثبات دعوی در حقوق ایران، چاپ اول، تهران: مرکز نشر دانشگاهی
صدری طباطبایی نائینی، سید محمد. (۱۳۷۱). فرهنگ اصطلاحات ثبتی، چاپ اول، مشهد: انتشارات جهان معاصر
صفایی، سید حسین. ( ۱۳۸۹)، قواعد عمومی قراردادها، چاپ هشتم، تهران: میزان
صفایی، سید حسین. (۱۳۵۰)، دوره مقدماتی حقوق مدنی، جلد اول، چاپ سوم، تهران: مؤسسه عالی حسابداری
صفایی، سید حسین و همکاران ( ۱۳۸۴)، زیر نظر دکتر ابوالقاسم گرجی، بررسی تطبیقی حقوق خانواده، چاپ اول، تهران: انتشارات دانشگاه تهران
صفایی، سید حسن و اسدالله امامی. (۱۳۹۲)، مختصر حقوق خانواده، چاپ سی و ششم، تهران: نشر میزان
صفایی، سید حسن و اسدالله امامی. (۱۳۹۰)، مختصر حقوق خانواده، چاپ سی ام، تهران: نشر میزان
صفایی، سید حسین و سید مرتضی قاسم زاده. (۱۳۸۸)، حقوق مدنی اشخاص و محجورین، چاپ چهارم، تهران: سمت
طاهری، محمد علی و سید حسن امامی. ( ۱۳۶۴)، حقوق مدنی، جلد دوم، تهران: نشر اسلامیه
عدل، مصطفی. ( ۱۳۴۲)، حقوق مدنی، چاپ هفتم، تهران: انتشارات امیر کبیر
عظیمی، محمد. (۱۳۶۹)، ادله اثبات دعوی، چاپ اول، تهران: مؤسسه انتشارات هادی
فتحعلی، محمود. ( ۱۳۸۸)، درآمدی بر نظام ارزشی و سیاسی اسلام، چاپ اول، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی
فیض، علیرضا. (۱۳۷۰)، مقارنه و تطبیق در حقوق جزای عمومی، چاپ دوم، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
قریشی، علی اکبر. ( ۱۳۶۱)، قاموس قرآن، جلد هفتم، چاپ هشتم، قم: دارالکتب الاسلامیه
قمی، میرزا ابوالقاسم. (۱۳۸۱)، جامع الشتات، کتاب نکاح، ترجمه: گرجی و ولایی، چاپ دوم، تهران: دانشگاه تهران
کاتوزیان،ناصر.(۱۳۸۷)،ایقاع،چاپ چهارم،میزان،تهران
کاتوزیان، ناصر. ( ۱۳۹۰)، حقوق خانواده، چاپ هشتم، تهران: نشر میزان
___________. ( ۱۳۸۸)، قواعد عمومی قراردادها، جلد دوم، چاپ بیست و یکم، تهران: شرکت سهامی انتشار
_____________. ( ۱۳۸۷)، اثبات و دلیل اثبات، جلد اول، چاپ پنجم، تهران: نشر میزان
________________. ( ۱۳۶۹)، حقوق مدنی و عقود معین، جلد سوم، چاپ اول، تهران: نشر یلدا
کریمی، عباس. (۱۳۹۳)، ادله اثبات دعوا، چاپ پنجم، تهران: انتشارات دانشگاه پیام نور
گرجی، ابوالقاسم و همکاران. ( ۱۳۸۴)، بررسی تطبیقی حقوق خانواده، چاپ اول، تهران: موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران
متین دفتری، احمد. ( ۱۳۷۸)، آئین دادرسی مدنی و بازرگانی، جلد دوم، تهران: مجمع علمی فرهنگی مجد
محقق داماد، سید مصطفی. ( ۱۳۸۲)، حقوق خانواده، چاپ دهم، تهران: مرکز نشر اسلامی
محقق داماد، سید مصطفی. ( ۱۳۷۲)، تحلیل فقهی حقوق خانواده، چاپ چهارم، تهران: نشر علوم اسلامی
مدنی، سید جلال الدین. (۱۳۷۵). آیین دادرسی مدنی اجرای احکام، تهران: انتشارات گنج دانش
مرعشی، سید محمد حسن. ( ۱۳۷۶)، دیدگاههای نو در حقوق کیفری، چاپ دوم، تهران: نشر میزان
مطهری، مرتضی. (۱۳۸۴)، نظام حقوق زن در اسلام، چاپ سی و نهم، تهران: صدرا
میر شمسی، فاطمه. ( ۱۳۸۰)، حقوق و تکالیف زن در ازدواج از دیدگاه فقه امامیه، چاپ اول، انتشارات اسلامیه
معلوف،لویس(۱۳۸۵). المنجد فی الاعلام. دارالعلم.
ولایی، عیسی. (۱۳۸۳)، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، چاپ سوم، تهران: نشر نی
نسبی، سعید. ( ۱۳۸۵)، مجموعه نظریههای مشورتی اداره حقوقی دادگستری، چاپ اول، تهران: نشر بهنامی.
ب- منابع عربی
ابن منظور، ابی افضل جمال الدین محمد بن مکرم. (۱۴۰۵ق)، لسان العرب، چاپ اول، بیروت: دار احیاء التراث العربی
انصاری، مرتضی. (۱۴۱۵). کتاب النکاح، چاپ اول، قم: نشر باقری
انصاری، مرتضی. ( ۱۹۹۵). المکاسب، چاپ اول، بیروت: موسسه الاعمی
شریف، مرتضی. ( ۱۴۱۵). الانتصار فی انفرادات الامامیه، چاپ اول، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
شیخ طوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن. (۱۳۸۷ق). المبسوط فی فقه الامامیه، تهران: المکتبه المرتضویه
شیخ طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن. (۱۴۰۷ق). تهذیب الاحکام، تهران: دارالکتب الاسلامیه
شیخ طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن. (۱۴۰۰ق). النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی، چاپ دوم، تهران: دارالکتب العربی
جبعی عاملی، زین الدین بن علی. ( ۱۴۱۰ق). الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، چاپ اول، قم: کتاب فروشی داوری
جر، خلیل. ( ۱۳۶۳). فرهنگ لاروس، ترجمه سید حمید طبیبیان، جلد دوم، چاپ اول، تهران: موسسه انتشارات امیر کبیر
حسینی شیرازی، سید محمد. (۱۴۰۹ق). الفقه، جلد شصد و ششم، چاپ دوم، بیروت: دارالعلوم
حسینی عاملی، سید جواد بن محمد. ( ۱۴۱۹ق)، مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلامه، چاپ دوم، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیه قم
حلّی، ابوالقاسم نجم الدین. (۱۴۰۸ق)، شرایع الاسلام، جلد دوم، ، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان
. ( ۱۳۷۶)، المختصر المنافع فی فقه الامامیه، مصر: دارالکتاب العربی
حر عاملی، محمد بن الحسن. (۱۳۹۱ق)، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، چاپ چهارم، بیروت: دار الاحیاء التراث العربی
حلی (علامه)، جمال الدین حسن بن یوسف بن مطهر. (۱۴۱۴ق)، تذکره الفقها، چاپ اول، جلد پانزدهم، قم: مؤسسه آل بیت
حلی (علامه)، جمال الدین حسن بن یوسف بن مطهر. (۱۴۲۰ ق). تحریر الاحکام، قم: مؤسسه امام صادق (ع).
راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد. ( ۱۴۰۴)، المفردات فی غریب القرآن، چاپ دوم، مصر: دفتر نشر الکتاب
زیدان، جرجی. (۱۳۸۹) تاریخ تمدن اسلام، ترجمه: علی جواهر، چاپ سیزدهم، تهران: امیر کبیر
صانعی، یوسف.( بی تا)، مجمع المسائل، دارالقران الکریم
طباطبایی، سید محسن. (۱۴۰۴ق)، مستمسک العروة الوثقی، جلد چهاردهم، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی
طباطبایی یزدی، سید محمد کاظم. ( ۱۴۱۰ق)، حاشیه المکاسب، قم: اسماعیلیان
عاملی، سید محمد. ( ۱۴۲۰ق)، نهایه المرام فی شرح مختصر شرائع الاسلام، جلد اول، قم: موسسه نشر الاسلامی
علامه مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی. (۱۴۰۶ق). ملاذ الأخبار، قم: انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی
علم الهدی، سید مرتضی. (بیتا). الانتصار، بی جا
فخر المحققین، الشیخ ابی الطالب. (۱۳۸۸ق)، ایضاح الفوائد، جلد دوم، چاپ اول، قم: المطبعه العلمیه
فیض کاشانی، محمد حسن. (۱۴۰۲ق)، مفاتیح الشرایع، قم: مجمع الذخائر الاسلامیه
مجلسی، محمد باقر. ( ۱۴۰۳ق)، بحارالانوار، جلد هفتاد و هفتم، بیروت: مؤسسه الوفاء
محقق کرکی، علی بن حسین. (۱۹۹۱م)، جامع المقاصد فی شرح القواعد. جلد سیزدهم، قم: موسسه آل بیت لاحیاء التراث
مروارید، علی اصغر. ( ۱۹۹۰) سلسله الینابیع الفقهیه، بیروت: الدار الاسلامیه و الدارالتراث
مصطفوی، حسن. (۱۴۰۲)، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: مرکز الکتاب للترجمه و النشر
مغنیه، محمد جواد. (۱۴۰۴ق)، فقه الامام جعفر الصادق، جلد ششم، چاپ پنجم، بیروت: دار الجواد
مکی، محمد بن جمال الدین ( شهید اول).(۱۳۸۶ش)، للمعه الدمشقیه، جلد دوم، چاپ سی و دوم، قم: دارالفکر
مکی، محمد بن جمال الدین ( شهید اول) و زین الدین بن علی ( شهید ثانی). ( ۱۳۷۴)، غایت المراد فی شرح نکت الارشاد و حاشیه الارشاد، جلد سوم، چاپ اول، قم: دفتر تبلیغات اسلامی
میرزای قمی، میرزا ابوالقاسم.(۱۳۷۵ش)، جامع الشتاب، تهران: نشر کیهان
موسوی خمینی، سید روح الله .(۱۴۱۵ق)، تحریرالوسیله، قم: موسسه نشر الاسلامی
موسوی خمینی، سید روح الله. (۱۳۸۱)، توضیح المسائل، تهران: چاپ سوم، تهران: نشر عروج
موسوی خویی، سید ابوالقاسم. (۱۹۹۲م)، مصباح الفقاهه، بیروت: دارالهادی
نجفی، شیخ محمد حسن.(۱۳۷۴ش)، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، جلد سی ، چاپ چهارم ، تهران: المکتبه الاسلامیه
نجفی، شیخ محمد حسن.(۱۴۰۴ ق)، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، جلد سی و پنجم ، چاپ هفتم، بیروت: دار احیاء التراث العربی
نجفی، شیخ محمد حسن.(۱۳۶۲ش)، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، جلد چهلم، چاپ سوم، تهران: دارالکتب الاسلامیه
نجفی، شیخ محمد حسن.(۱۳۹۴ه.ق)، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام،جلد سی و یک ،تهران، دارالکتب الاسلامیه
نجم الدین، ابوالقاسم. ( بی تا) المختصر النافع، بیروت: مؤسسه مطبوعات الدینی
نراقی، احمد بن محمد مهدی. ( ۱۴۱۷ق)، عوائد الایام فی بیان قواهد الاحکام، چاپ چهارم، قم: دفتر تبلیغات اسلامی
نیشابوری میرانی. ( ۱۴۰۷)، مجمع الامثال، مشهد: معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی
ج) مقالهها
آبخیز، مجید. ( ۱۳۸۷). فلسفه وجودی مهریه و پیامدهای مثبت و منفی آن، کانون وکلای دادگستری. دوره جدید، شماره دوازدهم، زمستان. صفحه ۳۴-۳٫
أبویی مهریزی، حسین. ( ۱۳۸۱). حکم انکار بعد از اقرار در فقه و حقوق اسلامی. نشریه دانشکده الهیات مشهد. سال پانزدهم، شماره پنجاه و هفتم، پاییز. صفحه ۹۷-۵۷٫
پارسا، فروغ. ( ۱۳۸۱). مباحثی در حقوق زوجه ( حق مهریه_ حق نفقه) بنابر فقه امامیه و مذاهب چهارگانه اهل سنت، فصلنامه علمی پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهراء. سال دوازدهم، شماره چهل و یکم، صفحه ۸۹-۶۲٫
جواهری، حسن. (۱۳۸۸). اهلیت حقوقی شناسایی سن بلوغ و تأثیر آن در تکلیف ۱، سال پنجم، فقه و اصول، شماره پنجاه هشتم و پنجاه و نهم، پاییز و زمستان. صفحه ۱۶۹-۱۲۹٫
حسن زاده، مهدی و ملیحه سادات حسینی. ( ۱۳۹۳). بررسی فقهی حقوقی اقرار به نفع مقرله معلوم به نحو اجمال، نشریه علمی- پژوهشی فقه و حقوق اسلامی، سال پنجم، شماره نهم، پاییز و زمستان.
حسین چاری، مسعود. (۱۳۹۱). بررسی زمینههای خشونت علیه زنان در خانواده، فصلنامه خانواده پژوهشی، سال هشتم، شماره بیست و نهم، بهار. صفحه ۱۸-۸
روشن، محمد و حسن محمد رمقانی. ( ۱۳۹۰). بررسی ماهیت حقوقی نحله، مطالعات حقوقی، سال دوم، شماره چهارم، بهار و تابستان. صفحه ۱۳۰-۱۲۲
سعیدی، محمد علی و عباسعلی وهاب زاده. ( ۱۳۸۹). بررسی شرط عندالاستطاعه در مهریه، آموزههای حقوق کیفری، سال چهارم، شماره سیزدهم، بهار. صفحه ۸۲-۶۱
علیمرادی، امان الله. ( ۱۳۹۱). بررسی ماهیت حقوقی مهریه، نوع رابطه آن با نکاح دائم در نظام خانوادگی اسلام. پژوهشهای فقه و حقوق اسلامی، سال هفتم ،شماره بیست و هشتم، تابستان. صفحه ۱۴۴-۱۱۹
قلی زاده، آذر و سحر غفاریان ( ۱۳۹۰). آسیب شناسی مهریه و عوامل فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی موثر بر آن، فصلنامه علمی- پژوهشی جامعه شناسی زنان. سال دوم، شماره اول، بهار، صفحه ۱۴۲-۱۲۲
مقدم، فاطمه. (۱۳۸۴). نحوه صدور اجرائیه و موارد آن در دفتر اسناد رسمی. کانون، سال چهل و هشتم، دوره دوم، شماره پنجاه و هشتم، شهریور و مهر. صفحه ۳۶-۱۲
موحدی محب، مهدی. ( ۱۳۹۲). شرط ضمنی در هبۀ مهریه. فقه و مبانی حقوق اسلامی، سال چهل و هشتم، شماره یکم، بهار و تابستان. صفحه ۱۳۵-۱۱۹
مولودی، محمد و هویدا، مهدی حمزه. (۱۳۹۱). ماهیت و توان اثباتی اقرار ضمنی. مطالعات فقه و حقوق اسلامی، سال چهارم، شماره هفتم، پاییز و زمستان. صفحه ۱۰۰-۸۵
وحدتی، سید حسن. ( ۱۳۸۷). وضعیت حقوقی مهریههای سنگین در نکاح دائم. مطالعات اسلامی: فقه و اصول، سال چهلم، شماره پیاپی ۱/۸۱ ، پاییز و زمستان. صفحه ۲۰۴-۱۸
هاشمی، سید مهدی. (۱۳۷۴). کاهش ارزش پول. فقه اهل بیت، سال اول، شماره دوم، بهار. صفحه ۷۱-۴۰
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.